برای این که مربیان تغییرات واقعی در جامعه به وجود آورند، بازسازی گرایان آنها را ترغیب می کنند تا فراتر از چارچوب کلاس درس و مدرسه درگیر این امر شوند. در کتابی تحت عنوان ماهیت تدریس، پیتر اسکرگ، با اذعان به این حقیقت که مربیان آن گونه که باید در جامعه ای که در آن تصمیمات اساسی سیاسی و اقتصادی گرفته شده، نمود ندارند، به رساله کونتز، که در سال ۱۹۳۲ نوشته شده، اعتراض کرد. اگر چه کونتز اظهار داشت که معلمان خارج از حیطه کلاس درس برای مناصب سیاسی و درگیر شدن در موضوعات اجتماعی تلاش می کنند، اما تعداد معلمانی که چنین کاری را انجام داده اند خیلی اندک است، و آنهایی هم که چنین می کنند، به نظر می رسد که عملشان به هدف ترقی دادن امر تعلیم و تربیت یا فعال ساختن اصلاحات بزرگ اجتماعی نیست، بلکه برای منافع شخصی یا برخی علایق فردی است.
 
بعضی از منتقدان بر این باورند که معلمان نباید در امور سیاسی و اجتماعی شرکت کنند، زیرا مدارس باید مکان‌هایی بی طرف باشند و معلمان ممکن است با بازی کردن نقش یک طرفدار حزبی، هدف اساسی خود را فراموش کنند. اما به هر حال، همان طور که ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، خاطر نشان کرده هیچ منصب بی طرفی وجود ندارد و کارهایی که نباید انجام شود، هنوز به سبب غفلت و کوتاهی، انجام می شود. معلمان نسنجیده و بی اختیار عهده دار امور بیهوده ای می شوند که در اطراف آنها وجود دارد. دقیقا شبیه آلمانیهای خوبی که مسؤول بی رحمی‌های نازی بودند! هیچ مقام بی طرفی وجود ندارد، و حتی اگر هم وجود داشته باشد، اغلب بازسازی گرایان استدلال می کنند که «داغ ترین نقطه در جهنم به کسانی اختصاص دارد که در مواقع بحران اخلاقی بی طرف باقی می مانند.»
 
نوبوشیماهارا  که بی طرفی دانشجویان را بعد از شورش‌های دانشجویی در دانشگاه کلمبیا در اواخر دهه ۱۹۶۰ مورد بررسی قرار داد، نیز این موضوع را تأیید کرده است. شیماها را در یک مقاله منتشره در ژانویه ۱۹۶۹ تحت عنوان «مدرسه و جامعه» اظهار داشت که توسل به بی طرفی به عنوان تلاشی برای برطرف کردن بلاتکلیفی (تحلیل بردن وضعیت دشوار) بیهوده و غیر قابل استفاده است، زیرا دانشکده ها و دانشگاهها به میزان زیادی تحت تأثیر مسائل سیاسی قرار داشته احیانا از طریق سیاست مداران تحریف می شوند. به عنوان مثال، تحقیقات یک دانشگاه پیشرفته را کم و بیش رابطه بین ترکیب سرمایه گذاری صنایع خصوصی و ترتیب اولویتهای سیاسی تعیین می کند. معمولا فارغ التحصیلان و هیأت امنای دانشگاه در قدرتهای اقتصادی و سیاسی محلی یا ملی نفوذ کرده، به شدت اداره دانشگاه و تعیین خط مشیهای اساسی آن را تحت تأثیر قرار می دهند. دانشگاه به ناچار ساختارهای اقتصادی و سیاسی ملی را منعکس میکند؛ عاملی که نباید از نظر دور داشت.
 
مربیان بازسازی گرا مایلند خودشان را اصلاح گرایان تربیت بنیادی معرفی کنند نه محافظه کاران ارتجاعی، میانه روهای ترسو، یا آزادیخواهان دل نازک. در چند دهه گذشته، مربیان بسیاری وجود داشته اند که موجب تغییرات بنیادی در اهداف و روشهای تربیتی شده اند که از آن جمله هربرت گهل، کنت کلارک، پال گودمن، آ.اس.نیل ، ایوان ایلیچه، و نیل پستمن را می توان نام برد. به هر حال، به نظر می رسد تنها عده کمی از آنها به طور کامل این حقیقت را دریافته اند که تغییرات بنیادی در تعلیم و تربیت نمی تواند بدون تغییرات بنیادی در ساختار و ترکیب خود جامعه رخ دهد. جامعه شناسانی مانند کریستوفر جنکز خاطر نشان می کنند که اصلاحات تربیتی نمی تواند جدا از اصلاحات اجتماعی گسترده انجام گیرد. به طور کلی، باید اذعان کرد که اصلاح تربیتی نتیجه اصلاح اجتماعی است و به ندرت بر آن پیشی گرفته یا سبب آن می شود.
 
این بدان معناست که چون مربیان فعالانه به اصلاح تربیتی مشغولند، باید یک نقش دوطرفه ایفا نموده و هم مربی باشند و هم فعال اجتماعی. هیچ گونه جدایی نبایستی بین این دو نقش بوجود آید، زیرا یک مربی بازسازی گرا کسی است که خود را در عمل به آنچه در کلاس تدریس کرده کاملا متعهد می داند؛ این یعنی بودن یک شهروند به معنای دقیق کلمه، هر چند آنچه را که در این جا بحث می کنیم، شهروند جهانی است نه یک شهروند ملی. به عنوان یک شهروند فعالیت کردن به این معناست که فرد تنها یک عضو جامعه نیست، بلکه علاوه بر آن شخصی است که دائما به دنبال ارزشهای بهتر و خاتمه دادن به جنبه‌های فاسد و زیان آور اجتماعی است. همچنین، به این نکته اشاره دارد که یک شهروند باید شخصی باشد که آرزو دارد به نحوی عمل کند تا جامعه ای را بوجود آورد که هر چه بیشتر با ارزشهای والا همساز باشد.
 
چنین اندیشه‌ای از یک مربی به عنوان عامل فعال، بویژه فعال اجتماعی، به نظر برخی از مردم نگران کننده است. بازسازی گرایان توضیح می دهند که هیچ نیازی نیست علم و عمل را از هم جدا کرد. علم باید منجر به عمل شود و عمل باید وضوح، اصلاح، و افزایش علم را موجب شود. این نکته در یک نقاشی که در طبقه سوم کتابخانه عمومی نیویورک به دیوار نصب شده، به تصویر کشیده شده است. این نقاشی تعدادی راهب را نشان می دهد که در داخل صومعه انجیل می خوانند و آن را اصلاح می کنند تا احتمال اشتباه در آن باقی نباشد، در حالی که خارج از صومعه شوالیه‌ها خانه ها را در آتش منهدم می کنند و با مشت بر بینی آن دسته از مؤدیان مالیاتی که گند عمل کنند، می کوبند. راهب ها نیازی نمی بینند که از دانشی که آموخته اند برای بهبود انسانیت در جهان استفاده کنند. درست است که عمل بدون فکر عواقب زیان آوری را به دنبال دارد، اما در مقابل، تفکر بدون عمل نیز هرگز قابل دفاع نیست. بنابراین، مربیان به دلیل عدم مداخله در زمینه موضوعات انسانی، تا اندازه ای در مسائل و مشکلاتی که اکنون در سطح وسیعی در مقابل ما قرار گرفته، سهیم هستند. عمل کامل تر از اندیشه نیست، بلکه همان گونه که دیویی اظهار می داشت، اندیشه همراه با عمل به ما اجازه میدهد تا آن را در دنیای تجربه انسان‌ها مورد ارزشیابی مجدد قرار دهیم و از طریق تفکر بعدی آن را به اندیشه ای بهتر و والاتر مبدل سازیم. اساسا بازسازی گرایان میل دارند تا تفکر و عمل، نظریه و عمل، و عقل گرایی و عمل گرایی را به یکدیگر مرتبط سازند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص294-291، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387